گذری بر القاب فوتبالیست ها ایرانی
استقلاليها مهاجمان
خوب زيادي داشتهاند و يكي از بهترينهاي آنها، علي موسوي بوده است. ستاره
سيهچرده استقلال كه گوشهاي از استعدادش را در اواسط دهه 70 در لباس آبي
به نمايش گذاشت و البته به سرعت محو شد، از سوي هواداران «موسوي كلايورت»
خوانده ميشد تا ياد و خاطره مهاجم سابق تيم ملي هلند و بارسلونا در
ورزشگاههاي ايران زنده شود. موسوي پس از خراب كردن يك تك به تك تاريخي در
بازي مهم ملوان - استقلال، راه نزول را در پيش گرفت.
فوتبال پديدهاي شگفتانگيز و بسيار جذاب براي نسل معاصر است. اين رشته
ورزشي آنقدر براي آدمهاي سراسر جهان پراهميت است كه ستارههايش روي چشم
مردم جا خوش ميكنند. خوب يا بد، ساكنان كرهزمين جان ميدهند براي سوپراستارهاي فوتبال و آنقدر اين موضوع برايشان مهم است كه مثلا در چين اتاقي كه قبلا فقط براي يك شب در اختيار ديويد بكام بوده، با 30 برابر قيمت به اجاره نفر بعدي درميآيد!
در اين ميان چه از طرف توده و چه از سوي ژورناليستها، ستارههاي فوتبال هر كشور با القاب جالبي خطاب ميشوند كه بد نديديم به بهانه جا به جا شدن لقب «افشين امپراتور» از قطبي به پيرواني، نگاهي به اين جريان در فوتبال يك دهه اخير ايران بيندازيم. شما هم با ما در اين گشتوگذار كوتاه و جالب همراه شويد!
لقب ستارههاي خارجي
اگر فكر كردهايد فقط ايرانيها جوگير ميشوند و ستارههايشان را راهي عرش ميكنند، سخت در اشتباهيد، زيرا پروژه اعطاي لقب به سوپراستارهاي مستطيل سبز، وسعت جهاني دارد. در انگليس پل گاسكويين را «گازا» و وين روني را به خاطر شباهت اخلاقياش به گازا، «وازا» مينامند! در آلمان گرد مولر را «بمب افكن» ميخواندند و به مهدي مهدويكيا و وحيد هاشميان خودمان لقبهاي «موشك» و «هليكوپتر» دادند. در آرژانتين مارتين پالرمو را پس از خراب كردن سه پنالتي در جريان يك مسابقه به كسب لقب «اللوكو» به معناي ديوانه مفتخر كردند و ليونل مسي – بهترين بازيكن فعلي جهان- به خاطر جثه بسيار كوچكش لقب «كك» دريافت كرد، هر چند در اسپانيا او را «الديگو» و «مسيح» ميخوانند!
عشق فروشي روي سكو!
سالهاست هواداران فوتبال روي سكوهاي داغ استاديومهاي ورزشي با هيجان و حلاوت ستارههاي محبوبشان را فرياد ميكنند و برايشان لقب اختراع ميكنند. اين قصه نه مال امروز و ديروز است كه از دوران جباريها و شيرزادگانها و بهزاديها آغاز شده و با پا طلاييها و سر طلاييها و سيمخاردارها به حياتش ادامه داده است. با اين وصف امروز اما انگار بوي گند مدرنتيه، سكوها را هم تسخير كرده است و لقبها و شعارها بيشتر از آنچه از قفسه سينه و موجود تپندهاش بيرون بجهند، از لابهلاي تراولهاي رنگارنگ سربرميآورند. شما هم حتما آوازه بازيكنان زيادي را شنيدهايد كه بيشتر از استحقاقشان روي سكوها تحويل گرفته ميشوند تا محبوبيت را بخرند! اي امان كه لقب هم فروشي شد...!
علي پروين سلطان بيبديل فوتبال ايران
به روايتي ميتوان علي پروين را بزرگترين ستاره تاريخ فوتبال ايران قلمداد كرد. بازيكن و سرمربي سالهاي دور و نزديك پرسپوليس و تيمملي، چهره بسيار محبوبي كه زماني پرتعصبترين هواداران فوتبال گرد او جمع شده بودند. پرسپوليسيترين آدم تاريخ از اوايل دهه 60 لقب سلطان را از تماشاگران دريافت كرد و در اواسط همين دهه، هنگامي كه به طور توامان مربي- بازيكن سرخپوشان بود، اين عنوان به طور كامل روي اسم پروين نشست و هنوز هم حتي جوانترين نسل هواخواهان فوتبال ايران وي را با همين لقب ميشناسند. با اين همه جالب است بدانيد پروين اولين سلطان فوتبال ما نبوده و سالها قبل از او استقلاليها از علي جباري با اين عنوان ياد ميكردند اما اين آوازه پروين بود كه سراسر كشور را تسخير كرد!
ناصر حجازي، كاپلوي وطني!
دومين دروازهبان قرن آسيا، ورژن استقلالي علي پروين براي هواداران پرشمار آبيهاي پايتخت بوده است! استقلاليها علاقه بسيار زيادي به حجازي داشتهاند و او تقريبا از پايگاه مردمي وسيعي هم اندازه پروين سود ميبرده است. بعد از آنكه ناصرخان دروازهباني را كنار گذاشت و تصميم گرفت مربيگري كند از سوي هواداران ضلع جنوبي ورزشگاه آزادي با لقب «حجازي كاپلو» مورد استقبال قرار گرفت. بيش از آنچه نتايج خوب حجازي با استقلاليها پشتوانه اعطاي چنين لقبي بوده باشد، تيپ و قيافه ناصرخان موجب ميشد هواداران او را با سرمربي خوشپوش و شيك سالهاي دور تيمهاي ميلان، رم و يوونتوس مقايسه كنند. حجازي كاپلو برعكس همتاي پرسپوليسياش هنوز هم مشغول سرمربيگري است.
علي كريمي، از ريوالدو تا جادوگر
علي كريمي يكي از بهترين فوتباليستهاي تاريخ كشورمان بوده و با توجه به محبوبيت شگفتانگيزش، لقبهاي فراواني را از آن خود كرده است. روزگاري به واسطه درخشش خيرهكننده در مسابقات غرب آسيا، از كرمي با عنوان «مارادوناي آريايي» در روزنامههاي اردني استقبال شد و روزگاري ديگر سران AFC او را «مارادوناي آسيا» قلمداد كردند. از سوي هواداران نيز اولين لقبي كه به كريمي تعلق گرفت عنوان «كريمي دنيلسون» بود كه طعنه به روزهاي اوج مهاجم ناگهان محو شده فوتبال برزيل داشت. پس از آن تكنيك خارقالعاده كريمي با ريوالدو قياس شد تا سكوهاي آزادي «كريمي ريوالدو» را صدا بزنند و با اين همه طي سالهاي اخير همه محافل رسانهاي و مردمي فوتبال در ايران روي لقب «كريمي جادوگر» براي شماره هشت ايراني به اجماع رسيدند.
امير قلعهنويي، معروفترين ژنرال
عموما رسم بر اين است كه يك تيم فوتبال به ارتشي جنگي تشبيه شود و بر همين اساس، در همه جاي دنيا هافبكهاي همه كاره و بازيگردانان اصلي تيمهاي باشگاهي و ملي به ژنرالها تشبيه ميشدهاند. در فوتبال ايران - مثلا پرويز قليچخاني، محمد صادقي، ايرج سليماني، سيروس قايقران و كريم باقري در برهههاي گوناگون زماني چنين عنواني را به ارث بردند. براي كسب اين لقب، نوعي كاريزما و اتوريته ذاتي، ركني اساسي و بنيادين تلقي ميشد. در سالهاي اخير، امير قلعهنويي توانست شش دانگ سند چنين لقبي را به خود بزند و براي خودش با چنين عنواني جاي خوبي در رسانهها و ميان مردم باز كند. او امروز محبوبترين مربي استقلال است كه ميكوشد راههاي اسطوره شدن را تمرين كند!
علي دايي، شهريار فاميلي، سوءتفاهم تاريخي!
در مورد علي دايي اتفاق بسيار جالبي رخ داده است. بسياري تصور ميكنند كه بعد از درخشش دايي در عرصه بينالمللي و ملي، رسانهها لقب «شهريار» را براي او برگزيدند تا وي را به اسطوره آذريزبان حوزه ادبيات معاصر كشورمان نسبت بدهند. با اين حال شايد كمتر كسي بداند كه شهريار لقب خانوادگي و محلي دايي بوده كه در اوج گمنامي در اردبيل به وي اطلاق ميشده است! در بين برادران دايي، گذشته از بزرگترين پسر به نام حافظ، بقيه لقب خانوادگي و به نوعي اسم دوم يا مستعار داشتند. محمد دايي با لقب كيكاووس، حسن دايي با لقب شهرزاد و حسين دايي با لقب بهزاد شناخته ميشدند و در اين ميان علي دايي عنوان «شهريار» را براي خودش برگزيده بود و اين مساله ارتباطي با درخششهاي بعدي او نداشته است. دايي همچنين در برههاي از بازيگرياش با لقب «دايي باتيستوتا» تشويق ميشد.
احمدرضا عابدزاده، عقاب آسيا با ماست
يكي از مشهورترين القابي كه در فوتبال ايران جابهجا شده مربوط به احمدرضا عابدزاده است كه عنوان «عقاب آسيا» را از آن خود كرد. اولين مرتبه، مجله دنياي ورزش بعد از قهرماني ايران در بازيهاي آسيايي 1990 پكن اين عنوان را به عابدزاده داد. موضوع مربوط به بازي فينال بين ايران و كرهشمالي شد كه گلر جوان تيم ملي كشورمان از چهار پنالتي طوفان زرد، دو ضربه را مهار كرد و البته يك ضربه به اوت رفت. استقلاليها در آن ايام در ترويج اين لقب براي عابدزاده سنگتمام گذاشتند و البته پرسپوليسيها سالها بعد با طراحي شعر جالب و مشهور «عقاب آسيا با ماست» اين پروژه را نهايي كردند!
فرهاد مجيدي، كلينزمان جوان!
فرهاد مجيدي در روزهاي اوج درخشش براي استقلاليها، به محبوبيتي عجيب و دور از انتظار دست يافت. او كه همين حالا هم از مشروعيت و مقبوليت جوانياش روي سكوها بهره ميبرد، در دوران بلوغ خود در عرصه فوتبال، لقب «مجيدي كلينزمان» را از آن خود كرد، هر چند كه اين كلينزمان وطني بيشتر عمرش را خرج عربهاي همسايه كرد و حتي از تيمملي هم دور ماند!
رضا شاهرودي، خودخود مالديني
رضا شاهرودي اگر در ايتاليا متولد ميشد، پائولو مالديني هرگز فرصت درخشش و مطرح شدن پيدا نميكرد! به شما توصيه ميكنيم از تقدم و تاخر تاريخي قضيه بگذريد و فقط طنز ظريفش را بگيريد!
رضا شاهرودي از همان اوج جوانياش در اوايل دهه 70 از تماشاگران تيفوسي پرسپوليس لقب «شاهرودي مالديني» را دريافت كرد و البته هيچگاه كتمان نكرد كه از شنيدن اين شعار روي سكوها چقدر ذوق زده ميشود و لذت ميبرد. شاهرودي كه ارسالهاي مواج و دقيقش با پاي چپ زبانزد خاص و عام بود، در دو مرتبه – يك بار هنگام درگيري با پروين و بار ديگر همزمان با مناقشه با مايليكهن – مربيان خود را با ديالوگي تكراري روبهرو كرده بود، «به من ميگن رضا مالديني. 40 هزار تماشاگر فقط به هواي من ميان استاديوم!»
كريم باقري، واقعا كانتونا!
در عنفوان جواني، هواداران پرسپوليس و تيمملي در پاسداشت درخشش فوق تصور كريم باقري، او را با اسطوره شماره هفت منچستريونايتد مقايسه ميكردند و با فرياد «باقري كانتونا» سكوهاي آزادي را به لرزه درميآوردند. كريم باقري كه براي فوتبال ايران كم از كانتونا نداشت، براي همزادپنداري بيشتر با تماشاگران، مدتهاي مديدي يقه پيراهن خود را بالا ميبرد تا با تقليد از عادت هميشگي كانتونا، شباهت افزونتري با اين ابرستاره پيدا كند. البته نبايد ناگفته بماند كه كريم در عرصه بازيهاي ملي بسيار وفادارتر از كانتونا نشان داد!
مهدي هاشمينسب، اولين رفت و برگشت تاريخ
اولين رفت و برگشت تاريخ فوتبال ايران مهدي هاشمينسب بود؛ ستارهاي كه با وجود پست دفاعياش گل زدن در شهرآوردها را خيلي خوب بلد بود. پس از آنكه هاشمينسب در مهر ماه 77 دروازه آبيپوشان را در قالب ديدار رفت شهرآورد ليگ آزادگان سال 77 گشود و البته 6 ماه بعد در فروردين 78 گلش را در بازي برگشت هم تكرار كرد، از سوي سكوهاي هيجانزده جايگاههاي 34، 35 و 36 لقب مهدي رفت و برگشت را دريافت كرد. اين لقب براي استقلاليها بسيار سنگين بود و شنيدن آن، آنها را آزار ميداد. با اين وصف يك دهه بعد، اميدرضا روانخواه و محسن خليلي به واسطه گلزني در شهرآوردهاي رفت و برگشت ليگ هفتم، لقب «اميد رفت و برگشت» و «محسن رفت و برگشت» را دريافت كردند؛ اما اين كجا و آن كجا؟!
هادي طباطبايي، چيزي شبيه به ديويد سيمن
حميد بابازاده براي استقلال دروازهبانهاي زيادي تربيت كرده كه يكي از بهترينهاي آنها هادي طباطبايي بوده است. هادي در برههاي درخشش فوقالعادهاي داشت و حتي به واسطه عملكرد خيرهكنندهاش در مصاف با دانمارك، لقب «شير كپنهاگ» را از مطبوعات دريافت كرد. استقلاليها ترجيح دادند گلر خود را «هادي ديويد سيمن» صدا بزنند و او را با تشبيه به گلر سرشناس و اسبق تيم ملي انگلستان تشويق كنند.
ايمان مبعلي، از جنس ديويد بكام
ايمان مبعلي براي فوتبالدوستان اهوازي چهره بسيار محبوبي به حساب ميآيد. او كه از نقطه نظر حضور در تيم ملي بسيار بدشانس بوده است، به واسطه كاشتههاي فوقالعادهاي كه ميزند، در برههاي لقب «ايمان ديويد بكام» را دريافت كرد. خود ايمان هم البته با اعتماد به نفس فراوان، چنين لقبي را برازنده خود ميداند و تاكيد دارد كه ضربات ايستگاهياش چيزي از ستاره جنجالي فوتبال انگلستان كم ندارد! بهويژه استيل پشت توپ ايستادن ايمان بسيار شبيه به بكام است.
علي موسوي، به رنگ كلايورت
استقلاليها مهاجمان خوب زيادي داشتهاند و يكي از بهترينهاي آنها، علي موسوي بوده است. ستاره سيهچرده استقلال كه گوشهاي از استعدادش را در اواسط دهه 70 در لباس آبي به نمايش گذاشت و البته به سرعت محو شد، از سوي هواداران «موسوي كلايورت» خوانده ميشد تا ياد و خاطره مهاجم سابق تيم ملي هلند و بارسلونا در ورزشگاههاي ايران زنده شود. موسوي پس از خراب كردن يك تك به تك تاريخي در بازي مهم ملوان - استقلال، راه نزول را در پيش گرفت.
پايان رافت، شبيه دايي!
به نوعي ميتوان گفت جالبترين لقبي كه در فوتبال ايران به يك بازيكن داده شده است، به پايان رافت مربوط ميشود. مهاجم بلندقامت، فيزيكي و آستارايي سالهاي نه چندان دور پرسپوليس، هنگامي كه خوش ميدرخشيد، با لقب به ياد ماندني «رافت علي دايي» تشويق ميشد! جالب اينكه رافت نيز اين شعار را بسيار دوست داشت و براي هواداراني كه او را به اين لقب ميخواندند، دست تكان ميداد!
حامد كاويانپور، به خاطر شوتهايش
حامد كاويانپور، ستاره كمنظيري بود كه به اندازه ظرفيت خود در فوتبال ايران ندرخشيد. اوايل حضور اين هافبك خوش استيل در پرسپوليس، به خاطر شوتهاي مهلك و نيز تهچهره خاصش، او را شبيه روبرتو كارلوس - مدافع چپ تكرار نشدني رئال مادريد - ميدانستند و با شعار «كارلوس كاويانپور» به تشويق او ميپرداختند!
مازيار زارع، در جستجوي يك قايقران
همانطور كه مردم آرژانتين براي يافتن ورژن ديگر و جديد مارادونا بيتابي ميكنند، انزليچيها هم براي پيدا كردن يك سيروس قايقران تازه به آب و آتيش ميزنند و تا به حال آدمهاي زيادي اين لقب را از مردم بندر دريافت كردهاند، اما شبيهترين آنها به مرحوم قايقران، مازيار زارع بود كه قبل از پيوستن به پرسپوليس، كاپيتاني ملوان را هم تجربه كرد. او كه شوتهاي مهيبي هم ميزند به نام «مازيار قايقران» خوانده ميشود.
پژمان نوري، موهايش!
پژمان نوري را شبيه پاول ندود ميدانند و به اين نام او را تشويق ميكنند. انصافا هم نوع استيل و چهره نوري شباهت زيادي به هافبك دونده و درگير يوونتوس دارد. شباهت هر دو نفر هم البته به شوتهاي سركش و خطرناكي است كه ميزنند. ضربه قهرآميز پژمان به قعر دروازه بلاروس را كه از ياد نبردهايد؟!
بهنام سراج، آقاي دلپيرو
مهاجم آباداني پرسپوليس، ازجمله بازيكناني بود كه در فوتبال ايران به حق خودش نرسيد. او كه در برههاي عنوان ذخيره طلايي را از آن خود كرده بود، با فرياد «سراج دلپيرو» تشويق ميشد.