خاطرات یک آقازاده از جام جهانی
این ناگفتهها میتواند مسائلی که به آرشیو رسانهها سپرده شده و در ردیف خاطرات تلخ و شیرین گذشته قرار دارد، مجدداً زنده کند و حتی بحثهایی را به میان بکشد که شاید قضاوتها را نسبت به ماجراهای آن زمان تغییر دهد؛ مثلاً اینکه آیا نباید به علی آبادی حق داد وقتی برای حضور در کنار تیم ملی باید اصرار کند در حالی که رئیس اسبق سازمان سر تمرین تیم ملی رفته بوده، از این اتفاق ناراحت شود؟در شرایطی شمارش معکوس آغاز جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی دو رقمی شده که برخی از رسانهها و اشخاص به مرور خاطرات آخرین حضور ایران در جام جهانی فوتبال یا همان جام جهانی آلمان را مرور میکنند و ناگفتهها و ناشنیدههای جالبی را در این زمینه منتشر میکنند و در این میان شاید دست نوشتههای یک آقازاده جذاب تر از سایرین باشد؛ آقازاده نسبتاً خوش قلمی که خود نیز از ظرفیتهای بالایی برخوردار است و در زمان ریاست محمد دادکان در فدراسیون فوتبال نقش پررنگی داشت و این اثرگذاری آنقدر در حوزههای مختلف فدراسیون مشهود بود که محمد دادکان در آخرین حضور جنجالی اش در برنامه نود از او کنار معدود اسامی که بر زبان آورد، تقدیر کند.
به گزارش راگا نیوز؛ «من، دادکان و محمدرضا فاضلی کارتی داشتیم که همه جا میتوانستیم برویم؛ رختکن، کنار زمین و حتی جایگاه.» و همین عبارات شاید بیانگر نفوذ و قدت یاسر رفیقدوست آقازاده یا همان فرزند محسن رفیقدوست مشهور در تشکیلات مدیریتی محمد دادکان رئیس پیشین فدراسیون فوتبال باشد که بخشی از فعالیتهای اقتصادی فدراسیون را در زمان مدیریت وی برعهده داشت اما یاسر که تنها آقازاده علاقمند به فعالیت در بخش ورزش محسوب نمیشود تنها در بخش اقتصادی فعالیت نداشته و به نظر میرسد دامنه اختیاراتش در سطح فدراسیون و کنار تیم ملی فوتبال بیش از اینها بوده است.
شاید واضح ترین گواه این قدرت عمل، خاطرات رفیقدوست در نشریهای باشد که اگرچه عنوان مدیرمسئول و صاحب امتیازش را در اختیار ندارد اما خیلیها به نام او میشناسندش. او در آستانه جام جهانی آفریقای جنوبی با بازگو کردن خاطراتش از این رقابتها و حواشی جالب آن پرداخته که میتواند علل درگیریهای میان فدراسیون فوتبال و سازمان تربیت بدنی را در آن دوران بیش از پیش مشخص نماید؛ آنجایی که در آخرین یادداشتش در راستای همین خاطره نگاریها، میآورد: «قبلاً تاکید داشتیم که هتل محل اقامت بازیکنان با هتل مسئولان یکی نباشد اما این اتفاق نیفتاد. من و آقای فراهانی (مدیرکل حراست سازمان تربیت بدنی) با آقای دادکان صحبت کردیم و خواستیم شرایط حضور آقای علی آبادی سر تمرین تیم ملی فراهم کنند. استناد سازمان این بود که شما روز قبل آقای غفوری فرد را سر تمرین آورده اید اما برای معاون رئیس جمهور میگوئید نمیشود. آقای دادکان هم گفتند من به معاون رئس جمهور کشوم احترام میگذارم و به من و آقای فراهانی گفتند آقای علی آبادی را بیاورید که در اتوبوس تیم ملی باشند که از هتل برویم سر تمرین. خیلی های دگیر هم خواستند وارد اتوبوس تیم ملی شوند اما فقط این اتفاق برای مهندس علی آبادی افتاد.»
در بخشی دیگر نیز به نوعی به این مسائل اشاره شده است: «در لابی بودیم که نفرات زیادی - رئیس و معاونان، نمایندگان مجلس و یاران و دوستان دیگر ایشان - آمدند و آقای آخوندی آقایان را دعوت کرد که بروند جلسه ای که برانکو داشت با بازیکنان. در آن جلسه پزشکان و حتی سرپرست تیم ملی و حتی دکتر دادکان هم نبودند. یک جلسه کاملاً فنی بود. مسئولان حراست تیم ملی هم فقط افراد را با ID کارت ها می شناختند. مقامات آمده هم هیچ کدام ID کارت نداشتند. تنها به اجازه رئیس فدراسیون نیاز بود. خلاصه بدون هماهنگی و نظم راه افتادند به سمت آن جلسه. رئیس تیم حفاظت با اشاره از من پرسید که اینها بروند یا نه. من هم گفتم نه چون از طرف رئیس فدراسیون با من هماهنگ نشده بود و من هم اجازه نداشتم... من با اتاق دکتر دادکان تماس گرفتم و ماجرا را گفتم و ایشان هم استقبال کردند و گفتند "دمت گرم یاسر. الان میام پایین." داشت نماز میخواند. وقتی آمد پایین همراه آقای شاهرخی و نوآموز و سفیر ایران رفتند سراغ بچه های تیم ملی. جلسه آخر قبل حرکت به سمت استادیوم بود. آقای علی آبادی پیام رئیس جمهور را خواندند، با بازیکنان خوش و بش کردند، شعری خواندند و آرزوی موفقیت کردند.»
رفیقدوست که گفته میشود بازرگان است، در این سلسله خاطره نگاریها مطالب جالب دیگری همچون درگیری علی کریمی را نیز بیان کرده که علاوه بر نگاه یک آقازاده، نگاه یک درگیر در روند تدارک و هماهنگی تیم ملی فوتبال در آن زمان را نیز میتواند برای خواننده به ارمغان بیاورد و هنگامی که روایت میکند با وزیری که کارهای بین الملل تیم ملی را انجام میداده فهرست اسامی بازیکنان که از برانکو گرفته بوده را برای بازی مکزیک تنظیم میکرده است به خوبی میتوان به وقوف یاسر به اوضاع آن رویداد پی برد اما در عین حال شاید باید به بخشهایی از این مطلب با نگاه مبالغه آمیز نگریست، همچون آنجا که از امنیت بالای تیم ملی در قیاس با سایر تیمها سخن به میان میآید و بر اسکورت اتوبوس ایران با بیش از ده ماشین ماشین، بیش از ده موتور پلیس و یک هلی کوپتر تاکید میشود که حتی برای رئیس جمهور کشورها نیز عموماً چنین تدابیر امنیتی در نظر گرفته نمیشود!
او البته یک جانبه نیز ننوشته و مسائلی را بیان کرده که عملاً دخالت مستقیم محمد دادکان در مسائل فنی تیم ملی را تا حد تعویض بازیکنان نشان میدهد و در همین زمینه شاید این بخش از نوشتههایش در رابطه با دیدار ایران و مکزیک گواه خوبی باشد: «من رابط دادکان و نیمکت تیم ملی بودم. نزدیک شروع نیمه دوم بود. او به فرکی و شاهرخی گفت: همه ما می دانیم که برانکو سر تعویضها کپ میکند. اگر این اتفاق افتاد همزمان دو تعویض انجام بدهید؛ آرش برهانی و مهرزاد معدنچی به جای علی دایی و علی کریمی. نکند که این تعویض ها را دیر انجام دهید. من خودم این جمله را شنیدم. از بد حادثه این اتفاق افتاد. حدود دقیقه 60-65 بود که دادکان عصبانی شد که چرا برانکو تعویض نمیکند. مشخص بود که تیم تحت فشار است. به من گفت برو به چلنگر بگو که تعویض کنند. در این فاصله که آمدم بیایم پایین و به چلنگر بگویم دادکان میگوید تعویض کنید، متاسفانه ایران گل دوم را خورد و شرایط خیلی برای تیم سخت شد.»
در هر حال این ناگفتهها میتواند مسائلی که به آرشیو رسانهها سپرده شده و در ردیف خاطرات تلخ و شیرین گذشته قرار دارد، مجدداً زنده کند و حتی بحثهایی را به میان بکشد که شاید قضاوتها را نسبت به ماجراهای آن زمان تغییر دهد؛ مثلاً اینکه آیا نباید به علی آبادی حق داد وقتی برای حضور در کنار تیم ملی باید اصرار کند در حالی که رئیس اسبق سازمان سر تمرین تیم ملی رفته بوده، از این اتفاق ناراحت شود؟ و یا طبیعی است که برای حضور در جلسه تیم ملی و خواندن پیام احمدی نژاد برای تیم ملی مجبور باشد منتظر آمدن دادکان شود و پیش از این مجوز حضور به او ندهند؟ در خصوص دخالت دادکان در تیم ملی چه برداشتی میتوان کرد و واقعاً میتواند استنباط مثبتی نسبت به این مسئله داشت و نقش برانکو را در شرایط حساس تشریفاتی برنشمرد؟ و از همه اینها مهم تر رفیقدوست کجای فوتبال ایران بوده و چه کسوتی داشته که چنین نقشهای متعددی به او سپرده شده بوده است؟